من از تو میمردم
اما تو زندگانی من بودی
«از» در این شعر، بیان شاعرانه و زبانیِ فاصلهی بین «من» و «تو» است که
بسیار در جای خود، خوش نشسته است. «از» در این فیلم نیز چنان که همگان در
وهلهی نخست میتوانند بیابند همان نقشِ فاصلهی معروف در نحو فارسی را
ایفاء میکند. اما چرا محتوای فیلم با عنوان آن تعارض دارد؟
امروز
مکاشفهای برای من رخ داد که طی آن دریافتم که اساساً تعارضی بین این دو
وجود ندارد، تنها وقتی که ما جدایی نادر و سیمین را «مکانی» نبینیم و آن را
از کمّیت مکانی به کیفیت نفسانی و اجتماعی درآوریم. به عبارت دیگر این
ایراد به فیلم وقتی وارد است که به صورت ظاهری حکم کنیم که این سیمین است
که اصرار بر طلاق دارد و میخواهد خانواده را ترک کند و پس از ناکامی در
طلاق، متارکه میکند. متارکهی سیمین شرایطی را به وجود میآورد که طی آن
داستان روایت میشود. از یک جهت این فیلم با فیلم «مخمل آبی» دیوید لینچ
شباهت دارد. در فیلم مخمل آبی نیز پس از سکتهی قلبی پدر و به بیمارستان
رفتن او و فقدانش، شرایطی پیش میآید که داستان جِفری روایت میشود.
جان کلام اینکه از نظر اصغر فرهادی و نگاه انتقادی او که قراین بسیار و
امارات گوناگون آن را پشتیبانی میکنند، سیمین قهرمان فیلم و شخصیت مثبت آن
است. نادر علیرغم ظاهر مدرن، پای در گِلِ سنت دارد. این سیمین است که در
دادگاه میگوید نمیخواهد دخترش در شرایط اجتماعی ایران ببالد و تربیت شود و
به همین دلیل قصد خروج از ایران را دارد. در سکانس درگیری فیزیکی بین نادر
و حجت، این صورت سیمین است که آسیب میبیند. اوست که برای آزادی نادر
وثیقه میگذارد. سیمین است که حاضر است برای راضی کردن شوهرِ راضیه ماشین
خود را بفروشد و پانزده میلیون به او بدهد. اوست که وقتی معلم «ترمه» از او
میپرسد که چه چیزی به دادگاه بگوید که برای نادر بد نشود، سیمین میگوید،
واقعیت را بگویید، در حالی که نادر در فیلم میگوید نمیتوانسته که حقیقت
را بگوید. این نادر است که از سیمین جدا میشود، زیرا نادر حاضر نیست از
«همبونهی کرم و کثافت و مرض» شرایط اجتماعی ایران که سبب شده انسان
اخلاقیای چون نادر و انسان مذهبی چون راضیه، دروغ بگویند، جدا شود و «به
آبیای پاک و صاف آسمون» خارجِ ایران بپیوندد.
«از» در عنوان فیلم در
خدمت ژرفساختِ نقد اصغر فرهادی قرار دارد که میخواهد بگوید این «نادرها»
هستند که «از» قافله جدا میشوند و جدا میمانند.