در برخی از ابیات حافظ بسته به اینکه چه کلمهای را اساسِ توجّه و عطف و یا به قول ویلهلم وونت در «مرکز دید» خود، در تقابل با «میدان دید» قرار دهیم (آنچه بعدها در پدیدارشناسی هوسرل و نظریهی ادراک ویتگنشتاین بسط یافت) فضاهای گوناگونی خلق میشود. در جایی من این فضاسازی را جهت تقریب به ذهن، به «نتِ شاهد» در موسیقی ایرانی تشبیه کردم. اما چند نمونه:
1.
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست
(در بعضی نسخ، حلقهی سماع آمده است که به نظر میآید پردهی سماع مناسبتر باشد)
یک) فضای موسیقی: «مطرب» و «پرده» در معنای موسیقایی کلمه و «سماع» به معنای آهنگ و نیز «های و هو» به عنوان اصوات منظم و متوالی
دو) فضای معماری: «پرده» به معنای حجره (پرده به معنای اتاق یا حجره)، همان که در جای دیگر حافظ میگوید:
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
«ساختن» به معنای بنا کردن و پردهی سماع به معنای سماعخانه، واژهی «در» و نیز «بستن».
سه) فضای صوفیانه: «پرده سماع» یا همان سماعخانه، «اهل وجد و حال» و نیز «های و هو». بسامد بالای مصوت «ح و ه» در این بیت نیز جالب است.
2.
از چنگ منش اختر بدمهر بدر بُرد
آری چه کنم دولت دور قمری بود
یک) فضای موسیقی: «چنگ» به معنای ساز چنگ، «دور» به معنای مقام در موسیقی، همان که به «ادوار مشهوره» یا «شُدود» یا «مقام» و یا «پرده» معروف است. اینها عنوانی هستند که در طول تاریخ به جای یگدیگر نشستهاند. و «قمری» به معنای پرده قمری، همان طور که خاقانی میگوید:
نوازش لب جانان به شعر خاقانی
گزارش دم قمری به پرده عنقا
دو) فضای نجوم: «اختر»، «مهر»، «دور»، «قمری» و «بدر» یا همان ماه تمام. از صورت به هم پیوستهی «به در» که در قدیم به صورت پیوسته «بدر» نوشته میشد حافظ در جای دیگر نیز استفاده کرده است:
خط عذار یار که بگرفت ماه ازو
خوش حلقهایست لیک بدر نیست راه ازو
3.
بیا که پرده گلریز هفتخانه چشم
کشیدهایم به تحریر کارگاه خیال
یک) فضای هنر نقاشی: «پرده» به معنای صفحهای که بر روی آن نقش میکشند، «گلریز» منقش به گل سرخ، «کشیدن» یعنی نقاشی کردن، «تحریر» یعنی نقش کردن و نوشتن، «کارگاه» یعنی نگارخانه، «خیال» یعنی نقش و صورت شیء.
دو) فضای موسیقی: «پرده» به معنای پردهی موسیقی، «گلریز» نامه گوشهای است در دستگاه شور، «هفتخانه»ی چشم گر چه همان هفت پردهی چشم (قرنیه، عنبیه، عنکبوتیه، ملتحمه، مشیمیه، صلبیه و شبکیه) به اعتقاد قدماست ولی ای بسا «هفت» در آن اشاره داشته باشد به «هفت خسروانی» در موسیقی قدیم ایران، «کشیدن» یعنی کشش در آواز، «تحریر»: یعنی غِلّت آواز.
سه) فضای هنر نساجی: «پرده» همان پارچه بلند، «گلریز» یعنی پردهای که بر آن نقش گل سرخ زده باشند، «کشیدن» یعنی آویزان کردن و آویختن، «تحریر» یعنی بافتن، «کارگاه» یعنی جایی که در آن پارچه میبافند. اضافه کنم که اساساً کار به معنای هر «چیزِ بافتنی» است.
رضا براهنی در «بحران رهبری نقد ادبی» میگوید:
«بعد از اینکه
ما حافظ «خانلری» را داریم، به نظر من دیگر باید از تصحیح نسخهها و
نسخهیابی فراتر برویم. تا کی میخواهیم خودمان را محدود بکنیم به این که
هی بگوییم بیت فلان قبل از فلان بوده است و کلمه فلان نبوده است و بهمان
بوده است ... »
پاسخ من این است که دیگران میتوانند و مختارند که نظر خود را چون شما بگویند اما پاسخ من دربارهی «تا کی...» شما این است: تا ابد. کار تصحیح نسخهها و نسخهیابی انتها ندارد. من تعجب میکنم از این حافظبس گفتنها و نسخهشناسیبس گفتنها. این قبیل سخنها هم رویهای است در ایرانزمین که گویی هفت شهر عشق و ادب و علم و... را گشتهاند. در آلمان برای چندمین بار هیأتی تخصصی در حال ترجمه مجموعه آثار افلاطون هستند. در آنجا نمیگویند کار ترجمه و تصحیح افلاطون بس است. نسخهشناسِ افلاطون کار خود را میکند، مفسرِ افلاطون کار خود را و هایدگر و گادامر کار خود را. من در جایی برای نمونه گفته بودم که محمد دبیرسیاقی، مصحح دیوان منوچهری دامغانی در این بیت:
پردۀ راست زند نارو بر شاخ چنار
پردۀ ماده زند قمری بر نارونا
«ماده» را به اشتباه «باده» خوانده بود و آن وقت محققی چون هاشم جاوید را به اشتباه انداخته بود که در این بیت حافظ:
تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر
که مرغ نغمهسرا ساز خوشنوا آورد
«باده» را در کنار «چنگ»، «راه»، «نغمه»، «ساز»، «نوا» از تناسبهای این
بیت میآورد و گمان میکند «باده» یکی از اصطلاحات موسیقی عصر حافظ بوده
است.
سخن بر سر کم و زیاد شدنِ یکی از تناسبهای بیتی از حافظ
نیست، سخن بر سر مضاعف شدن خطاهای انسانی در تتبّعاتی است که ریشه در خاکِ
نسخههای خطی دارند.
مثلاً بیتی که براهنی برای گشایش بحث حافظ در آن مصاحبه میآورد این است:
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویا، آه از دلت، آه
در برخی نسخ، مصرع اول چنین آمده است: «عکسی ز رویت بر ما نیفتاد». حال اگر مشخص شود که روایت اخیر به خامهی حافظ نزدیکتر است تا روایت پیشین، آیا نباید چنین نتیجه گرفت که آن همه سخنی که براهنی در باب «مهر» در این بیت گفته است مشتی اباطیل بیش نیستند؟