اپوخه

اینجا نیز خدایان حاضرند. ( εἶναι γὰρ καὶ ἐνταῦθα θεούς)

اپوخه

اینجا نیز خدایان حاضرند. ( εἶναι γὰρ καὶ ἐνταῦθα θεούς)

معرفت فلسفی

دیروز با دو بچه گربه‌ی زاده شده از گربه‌ی خانگیمان که از نگاه اسانسیالیستی من، به کتگوری گربه‌های خیابانی تعلق دارند، بحثی فلسفی داشتم. من با این دو بچه گربه دو مشکل عمده دارم. الف) این دو به شدت از انسان فراری هستند حتی برای غذا، و اصلا رفتار حیوان اهلی را ندارند. ب) اگر من به این دو غذا بدهم مادر حسودشان ما را ترک می‌کند چون این رفتارش مسبوق به سابقه است.
من هنوز معتقدم که رفتار گربه‌های خانگی با گربه‌های خیابانی فرق دارد. حتی گربه‌هایی که از پدری خیابانی زاده می‌شوند در دسته‌ی گربه‌های خیابانی قرار دارند. چیزی که گربه‌های خیابانی فاقد آن هستند «معرفت فلسفی» در معنای افلاطونی آن است.
افلاطون در کتاب جمهوری در بحث از عدالت از این نکته می‌آغازد که انسان صرفاً موجودی طبیعی چون مورچگان نیست که انگیزه‌ی اجتماعی آنان فقط تامین ضروریات زندگی است. انسان موجودی زیاده‌خواه است که می‌خواهد به ورای وضعیت حاضر پیش برود. افزایش نیازهای آدمی در نهایت به شکل‌گیری طبقه‌ی جنگاوران و پدیده‌ای منحصراً انسانی به نام «هستی سیاسی» می‌انجامد. اما جنگاور باید بتواند بین دوست و دشمن فرق بگذارد. جنگاور یعنی نگهبان بودن و نگهبان بودن علاوه بر جنگاوری نیازمند معتمد بودن و کفّ نفس است. جنگاور باید دوست و دشمن را در هر لباسی که باشند بشناسد. در اینجا افلاطون عنصری به نام سرشت فلسفی را در کنار نیروی اراده‌ی جنگاور بازمی‌شناسد. اینجاست که افلاطون استعاره‌ی سگ نگهبان وفادار را وارد می‌کند. سگ با مهمان مهربان است صرفاً به این جهت که مهمان در خانه شناخته شده است. سگ با آنچه «شناخته شده» یعنی با معرفت دوست است. این سگ به معنای لفظی کلمه فیلسوف است.
من به آن دو بچه گربه گفتم بروید و هر وقت این «معرفت» را کسب کردید که بفهمید «کُت تَنِ کیست؟» بیایید. شاید توانستم مورد مشکل ب) را با با مادرتان حل کنم.

شهر زیبای افلاطون

ترجمه‌های یوسف اباذری ترجمه‌هایی روان و بالنسبه دقیقی هستند. فقط اباذری گاهی در ترجمه‌هایش اصطلاحات و یا مفاهیم را به نوعی ترجمه می‌کند که گویی اصلاً «سوراخ دعا» را نمی‌داند. یکی همین موردی که قصد دارم مطرح کنم:
اباذری قسمتی از کتاب گادامر که آن را با عنوان «افلاطون و شاعران» منتشر ساخته، جمله‌ای را چنین ترجمه کرده است: «سقراط دولتی را در لفظ تشکیل می‌دهد که امکان آن فقط در فلسفه داده می‌شود». ایراد این ترجمه این است که دون شأن افلاطون و گادامر است که در اینجا از «لفظ» سخن بگویند. افلاطون می‌گوید که «شهر شایسته» که فیلسوف در آن به کار سیاست خواهد پرداخت، شهری است که افلاطون در سخن خود «te´ en logois» آن را مجسم نموده است. دولت افلاطون برای هر آن کس که می‌خواهد خود را و نهاد درونی خود را نظم بخشد «پارادایمی در ملکوت» است و بحث کردن از آن در مقام «لفظ» به «ابتذال» کشاندن سخن افلاطون است.