اپوخه

اینجا نیز خدایان حاضرند. ( εἶναι γὰρ καὶ ἐνταῦθα θεούς)

اپوخه

اینجا نیز خدایان حاضرند. ( εἶναι γὰρ καὶ ἐνταῦθα θεούς)

حافظ برای جوان‌ترها


(این عنوانِ فرعیِ کتابِ «پادشاه صورت و معنا»ی مسعود خیام است و چیزی کم از فحش ندارد. از چند جهت! کسی که تاریخ می‌خواند و می‌داند، به قول سن برنار کوتوله‌مردی است که بر شانه‌های غولی سوار است، برای او دیگر سن و سال وجهی ندارد و شاید بالاتر و بهتر از پیر ببیند حتی در خشت خام).

القصه، حافظ بیتی دارد بدین صورت:

رشته‌ عمرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو خندانم چو شمع

شاید جوان‌ترها! نتوانند ارتباط بین «رشته»، «مقراض»، «بریدن» و «شمع» را دریابند. در گذشته شمع را از موم می‌ساختند. بدین صورت که عسل یا همان انگبین را از آن جدا می‌کردند و «رشته‌ای» داخل موم کار می‌گذاشتند. وقتی شمع را روشن می‌کردند اولاً که مثل شمع‌های امروزی نبود و کلی دود می‌کرد و در ثانی، رشته‌ی داخل آن، کامل نمی‌سوخت و باید با چیزی به نام مقراض که شبیه قیچی بود آن را هرازگاهی کوتاه می‌کردند. جامی، مقراض را به لحاظ شکل ظاهری به «لا» تشبیه کرده است. در قدیم لا را به صورت «Ɣ» می‌نوشتند:

تصویر «لا» به صورت مقراض بهر چیست
یعنی برای قطع تعلق ز ماسواست

یا سعدی درباره‌ی مقراض و بدون نام بردن از شمع می‌گوید:

کس عهد وفا چنانکه پروانه خرد
با دوست به پایان نشنیدیم که برد

مقراض به دشمنی سرش برمی‌داشت
پروانه به دوستیش در پا می‌مرد

و در پایان، «خندیدن شمع» هم که در حافظ معروف است:

آتش آن نیست که بر شعلۀ او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند