رضا براهنی در «بحران رهبری نقد ادبی» میگوید:
«بعد از اینکه
ما حافظ «خانلری» را داریم، به نظر من دیگر باید از تصحیح نسخهها و
نسخهیابی فراتر برویم. تا کی میخواهیم خودمان را محدود بکنیم به این که
هی بگوییم بیت فلان قبل از فلان بوده است و کلمه فلان نبوده است و بهمان
بوده است ... »
پاسخ من این است که دیگران میتوانند و مختارند که نظر خود را چون شما بگویند اما پاسخ من دربارهی «تا کی...» شما این است: تا ابد. کار تصحیح نسخهها و نسخهیابی انتها ندارد. من تعجب میکنم از این حافظبس گفتنها و نسخهشناسیبس گفتنها. این قبیل سخنها هم رویهای است در ایرانزمین که گویی هفت شهر عشق و ادب و علم و... را گشتهاند. در آلمان برای چندمین بار هیأتی تخصصی در حال ترجمه مجموعه آثار افلاطون هستند. در آنجا نمیگویند کار ترجمه و تصحیح افلاطون بس است. نسخهشناسِ افلاطون کار خود را میکند، مفسرِ افلاطون کار خود را و هایدگر و گادامر کار خود را. من در جایی برای نمونه گفته بودم که محمد دبیرسیاقی، مصحح دیوان منوچهری دامغانی در این بیت:
پردۀ راست زند نارو بر شاخ چنار
پردۀ ماده زند قمری بر نارونا
«ماده» را به اشتباه «باده» خوانده بود و آن وقت محققی چون هاشم جاوید را به اشتباه انداخته بود که در این بیت حافظ:
تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر
که مرغ نغمهسرا ساز خوشنوا آورد
«باده» را در کنار «چنگ»، «راه»، «نغمه»، «ساز»، «نوا» از تناسبهای این
بیت میآورد و گمان میکند «باده» یکی از اصطلاحات موسیقی عصر حافظ بوده
است.
سخن بر سر کم و زیاد شدنِ یکی از تناسبهای بیتی از حافظ
نیست، سخن بر سر مضاعف شدن خطاهای انسانی در تتبّعاتی است که ریشه در خاکِ
نسخههای خطی دارند.
مثلاً بیتی که براهنی برای گشایش بحث حافظ در آن مصاحبه میآورد این است:
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویا، آه از دلت، آه
در برخی نسخ، مصرع اول چنین آمده است: «عکسی ز رویت بر ما نیفتاد». حال اگر مشخص شود که روایت اخیر به خامهی حافظ نزدیکتر است تا روایت پیشین، آیا نباید چنین نتیجه گرفت که آن همه سخنی که براهنی در باب «مهر» در این بیت گفته است مشتی اباطیل بیش نیستند؟