شما شعری در ادبیات فارسی قدیم دیدین یا شنیدین که مبنای زیباییشناسیش با مبنای زیباییشناسی امروزیها دربارهی زمستان مشابه باشه؟ به نظر میاد در عصر جدید تماماً مبنای زیباییشناسی «خزان و زمستان» تغییر کرده. در قدیم یا از «نخوت باد دی» سخن میگفتن و یا از شباهت خزان و مرگ، و یا اینکه باید دوران سخت رو تحمل کرد تا به «بهاران» رسید و در یک کلام : فرج بعد الشده. از این جهت مبنای زیباییشناسی شعر «زمستان» اخوان ثالث یادگار و یادآوری زیباییشناسی قدماست. قدما اینو بیشتر دوست داشتن که سعدی میگفت:
نه آفتاب مضرت کند نه سایه گزند
که هر چهار به هم متفق شدند ارکان
اوان منقل آتش گذشت و خانهی گرم
زمان برکهی آبست و صفهی ایوان